رادیوگرافی یک خانواده در «رنج زیر پوست»/ زخمهایی که روایت شد
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۷۵۷۴۷
به گزارش خبرنگار مهر، محدثه واعظیپور کارشناس و روزنامهنگار سینمایی همزمان با عرضه اینترنتی مستند «رنج زیر پوست» به کارگردانی محسن جعفریراد در یادداشتی به ویژگیهای این مستند پرداخت.
متن این یادداشت با عنوان «رادیوگرافی یک خانواده» به شرح زیر است؛
محسن جعفریراد در مستند «رنج زیر پوست» به واسطه کالبدشکافی یک مسئله شخصی، در قامت فیلمسازی جسور ظاهر میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در گفتار متن پایانی، راوی به مادرش ادای احترام میکند که فرشته زندگیش بوده و تلویحا، از داوری درباره پدرش که در این روایت پر آب چشم و هولناک، گاهی شیطان و گاه مردی مبادی آداب و اجتماعی به نظر رسیده، پرهیز میکند.
پایان بندی فیلم، ما را به یاد کلیشه معروف و آشنای «شیطان و فرشته» میاندازد اما «رنج زیر پوست» با هوشمندی کارگردانش از این کلیشه فراتر رفته و پیچیدگیهای شخصیتی مردی را به تصویر کشیده، که حتی وقتی مقابل دوربین است، میتوان درباره ماهیت عملکرد او در خانواده و خشونتی که قربانیان دربارهاش صحبت میکنند، تردید کرد.
جعفریرادِ جوان، بیآنکه از روایت این موضوع خاص، حساس و شنیدنی، ذوق زده شود، همچون یک راوی-جستجوگر، به دنبال ریشههای خانوادگی خود و بزرگترین بحران زندگیش (رابطه با پدرش) میپردازد. در مسیر این کشف، تماشاگر با راوی همراه شده و زوایای مختلف این زندگی و رابطه همسر و فرزندان با مردی را درک میکند که دو وجه شخصیتی متفاوت دارد.
فیلم، ساختاری یکدست دارد. شخصیتهای اصلی (مادر و پدر) را به موقع و به اندازه معرفی کرده و از طریق شخصیتهای فرعی (محسن، خواهرها و برادرهایش) پازل روایت را کامل میکند. تصاویری که او از مواقع خاص زندگی دارد، (مادر را با بارانی خود از حبس خانگی نجات داده و زیر باران شدید به خانه خالهاش میبرد، نماهایی از دقایق آخر زندگی پدر، تصاویری از مرگ مادر و ...) به فیلم سندیت و غنا داده، حتی در نماهای مشترک با پدر، که احتمالا بدون توجه به کارکرد غایی این تصاویر (تبدیل شدن به یک مستند) فیلمبرداری شده، محسنِ بازیگوش، احساساتی و باهوش، میکوشد رازهایی تازه از روابط پدر با خانوادهاش کشف و ثبت کند. رازهایی که از زوال قدرت یک دیکتاتور خسته به آخر خط رسیده، حکایت دارد.
مستند «رنج زیر پوست» قصه یک خانواده نیست، نقد خشونت خانگی و فراتر از آن، نقد قدرت مطلق است. آنچه در جوامع سنتی پررنگ و ریشهای به چشم میخورد.
در مستند «فیلم ناتمام برای دخترم سمیه» (مرتضی پایهشناس) راوی، به این نکته اشاره میکند: «فیلمهای خانوادگی چیزهای باارزشی هستند، هر چه از عمرشان میگذرد، باارزشتر میشوند. به خصوص برای آدمهایی که سرگذشت عجیبی داشته باشند...» محسن در «رنج زیر پوست» سرنوشتی غریب و خاص داشته، همان طور که مصطفی و سمیه در «فیلمی ناتمام...». در «رنج زیر پوست» فیلمهای خانوادگی اگر تا مدتی پیش تنها شاهد و گواه یک تراژدی خانوادگی و نشان دهنده استعداد فیلمسازی جعفریراد بودند، حالا و پس از درگذشت او کاملکننده تصویر فیلمساز جوان مرگ شدهای هستند که زندگی پرتلاطمی داشته و البته فرصت این را یافته تا این زندگی را ثبت کند.
در «رنج زیر پوست» به همت یکی از قربانیان (محسن) و به کمک فیلمهای خانوادگی، رازهای بزرگی فاش میشوند، رازهایی درباره زنان و کودکانی که در چارچوب یک خانه، به مسلخ میروند و همه آنها به اندازه مادر محسن، خوش اقبال نیستند که حتی پس از ترک این دنیا، صدایشان به گوش کسی برسد.
کد خبر 5685612منبع: مهر
کلیدواژه: محسن جعفری راد مرتضی پایه شناس سینمای مستند تئاتر ایران هنرمندان تئاتر چهل و یکمین جشنواره تئاتر فجر چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر کارگردان سینما بازیگر سینما رادیو فیلم مستند بنیاد شهید و امور ایثارگران جایزه سینمایی سازمان صداوسیما درگذشت چهره ها نمایش میدانی سریال ایرانی رنج زیر پوست جعفری راد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۷۵۷۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت یک دلداگی به همسر؛ مرد ایرانی ۲۵ سال در دریا سرگردان بود! +تصویر
کاجامه خوس... او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عبدالله یک جوان عادی گیلک بود که در سال ۱۳۲۸ لیلا همسر عزیزش را در از دست داد. از آن پس اما او دیگر عادی نبود و هرگز هم آن آدم سابق نشد. به قایقی کوچک نشست، سر به دریا گذاشت، و در اتاقک محقر روی قایقش به زندگی ادامه داد. با ادامه پیدا کردن این وضعیت کمکم در میان محلیها به «کاجامه خوس» معروف شد یعنی فردی که در کجامه [اتاقک کوچکی که در قایقش ساخته بود] میخوابد و شد قهرمان بسیاری از شعرهای گیلکی عاشقانه. در اردیبهشت ۱۳۵۳ گروهی از صیادان محلی کاجامه خوس را پس از مدتها بیخبری در قایق فرسودهاش دیدند. این ماجرا اینقدر عجیب بود که بلافاصله گزارشش در روزنامهی اطلاعات (۲ اردیبهشت ۵۳) به این شرح منتشر شد:
«کاجامه خوس» پیر افسانهای گیلان که زندگی حیرتانگیز او در اشعار محلی گیلک و فولکلور این قسمت از کشور ما اثر فراوان داشته زنده است!
دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] جمعی از صیادان محلی، پس از سالها بیخبری از این مرد افسانهای، بار دیگر او را در قایق کهنه و فرسودهاش که از ۲۵ سال پیش تنها خانهی اوست، یافتند.
خبر زنده بودن «کاجامه خوس» بهسرعت در گیلان دهان به دهان گشت و یک بار دیگر جمعی از شعرا و محققین فولکلور گیلان به سراغ او رفتند تا مردی را که یک ربع قرن، به امید دیدار «لیلا» همسر از دسترفتهاش، در دریا سرگردان است، از نزدیک ببینید.
پیر کاجامه خوس در سراسر جهان تنها کسی است که چنین زندگی حیرتآوری دارد: او ۲۵ سال تمام است ک در اتاقکی در گوشهی قایق فرسوده خود، یکه و تنها در دریا زندگی میکند. در تمام این مدت یک بار پایش را به میان مردم نگذاشته، نه نام خود را به یاد میآورد و نه از گذشت روزگار خبری دارد.
آنها که از گذشته «کاجامه خوس» خبر دارند میگویند:
سرنوشت او این است که یکه و تنها در دریا بمیرد و قصهای به قصههای شورانگیز دلدادگی زمان ما افزوده شود.
او ۲۵ سال پیش لیلا (همسر زیبایش) را در دریا از دست داد و با مرگ همسرش زادگاه خود خشکبیجار را ترک گفت... دو اسلحهی روسی به مبلغ هفت قران از دو ملوان روسی که آن روزگار در کشتیهای تجارتی کار میکردند خرید و با قایق ماهیگیری خود، زندگی در دریا و مردابهای دوردست و خالی از سکنه را آغاز کرد...
حالا پس از سالها او در ساحل مرداب نیلیرنگ بندر پهلوی جایی که جز صدای مرغان وحشی و نجوای باد در دل برگهای درختان صدایی نیست، اقامت گزیده است...
خبرنگاران ما در رشت و بندر پهلوی که دیروز [چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳] ساعتی را با «کاجامه خوس» گذراندهاند، مینویسند: با گذشت هر بهار یک خط به بدنهی قایق خود و یک خط به درخت قطوری که با آن الفتی دیرینه دارد، میکشد تا به حال ۲۵ خط به نشانهی ۲۵ سال سرگردانی در دریا به تنهی درخت و قایق او کشیده شده است... خوراک او ماهی و مرغان دریایی است... شبهای جمعه، چند فانوس در اتاقک داخل قایق خود برمیافروزد و چشم به راه لیلا میماند. تا سپیدهدم در خیال، با همسر از دسترفتهاش گفتوگوها دارد...
مردم میگویند: نام اصلی کاجامه خوس عبدالله است... و دهها شعر محلی و ترانههای فولکلوریک و بومی که با زندگی گیلانیها عجین شده، یادآور خاطرات اوست.
ترجمهی یکی از این اشعار چنین است:
عبدو، بیا که دیگر کلبهی تو سوخت...
و تنها پاروهای نیمسوختهات به جا مانده...
بیا عبدو، ای پیر دریا که قایق خانهی توست
بیا که فانوس است هم خاموش است
مبادا... که اسیر توفان شده باشی
باد میوزد...
موجها را میلرزاند...
و عبدو سرگردان در دریاست...